صفحه محصول - مبانی نظری و پیشینه تحقیق برنامه پیشگیری از نارضایتی زوجین

مبانی نظری و پیشینه تحقیق برنامه پیشگیری از نارضایتی زوجین (docx) 45 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 45 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دانشگاه اصفهان دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي گروه مشاوره پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره گرايش خانواده بررسي اثربخشي غني سازي روابط بر بهبود كيفيت روابط زناشويي زوجين شهر اصفهان استاد راهنما : دكتر سيد احمد احمدي استاد مشاور : دكتر عذرا اعتمادي پژوهشگر : اميد عيسينژاد بهمن ماه 1387 914400135255كليه حقوق مادي مترتب بر نتايج مطالعات، ابتكارات و نوآوري‌هاي ناشي از تحقق موضوع اين پايان‌نامه متعلق به دانشگاه اصفهان مي‌باشد00كليه حقوق مادي مترتب بر نتايج مطالعات، ابتكارات و نوآوري‌هاي ناشي از تحقق موضوع اين پايان‌نامه متعلق به دانشگاه اصفهان مي‌باشد تقدير و تشکر با تقدير و تشکر صميمانه از اساتيد گرانقدرم جناب آقاي دکتر سيد احمد احمدي و سرکار خانم دکتر عذرا اعتمادي که در دوران تحصيل از محضر ايشان استفاده فراوان نمودم و تحت راهنماييهاي ايشان اين پايان نامه را به اتمام رساندم و با تشکر ويژه از استاد عزيزم خانم دکتر فاطمه بهرامي به پاس مهرورزيهايشان. با تشکر از پدر و مادرم که هميشه حامي من بودند و زحمات بسيار کشيدهاند و با تشکر از خانم مريم شجاع حيدري. چكيده هدف اين پژوهش، تعيين تاثير غني سازي روابط بر بهبود كيفيت روابط زناشويي زوجين شهر اصفهان بود. روش پژوهش نيمه تجربي از نوع پيش آزمون- پس آزمون با گروه كنترل بود . به منظور اجراي پژوهش 36 زوج در دو گروه آزمايش(20 نفر) و گواه(16 نفر) به طور تصادفي جايگزين شدند. متغير مستقل غني سازي روابط بود که در 8 جلسه بر روي گروه آزمايش انجام شد و در گروه گواه هيچ مداخله اي انجام نشد. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاري زناشويي(RDAS؛ باسبي، کران، لارسن و کريستنسن، 1995) بود. روايي پرسشنامه با استفاده از تحليل عاملي تاييدي و مدليابي معادلات ساختاري بررسي وتاييد شد. فرضيه‌هاي پژوهش عبارت بود از: 1- غني سازي روابط بر كيفيت روابط زناشويي موثر است. 2- غني سازي روابط بر ابعاد كيفيت روابط زناشويي شامل توافق زناشويي، رضايت زناشويي و انسجام زناشويي موثر است. نتايج پژوهش با استفاده از آزمون تحليل كواريانس نشان داد كه كه غني سازي روابط بر بهبود نمره كل كيفيت زناشويي زوجين (05/0>P ) و ابعاد آن شامل توافق زناشويي(01/0>P ) ، رضايت زناشويي(01/0>P ) و انسجام زناشويي(01/0>P ) موثر بوده است. نتايج پيگيري پس از يک ماه نشان داد که بين گروه آزمايش و گواه در ميزان کيفيت روابط زناشويي و ابعاد آن تفاوت وجود دارد(001/0>P ) و اثر بخشي غني سازي بعد از يک ماه باقي مانده است. کليد واژه ها: غني سازي روابط، کيفيت روابط زناشويي، توافق، انسجام، رضايت فهرست مطالب عنوان صفحه TOC \o "1-3" \h \z \u 1-6- تعريف متغيرهاي پژوهش: PAGEREF _Toc19030186 \h 1 1-6-1- کيفيت روابط زناشويي: PAGEREF _Toc19030187 \h 1 1-6-2- غنيسازي روابط زناشويي: PAGEREF _Toc19030188 \h 1 1-6-3- توافق زناشويي: PAGEREF _Toc19030189 \h 2 1-6-4- رضايت زناشويي: PAGEREF _Toc19030190 \h 2 1-6-5- انسجام زناشويي: PAGEREF _Toc19030191 \h 3 فصل دوم PAGEREF _Toc19030192 \h 0 ادبيات پژوهش PAGEREF _Toc19030193 \h 0 2-3- رويكردها و برنامههاي پيشگيري PAGEREF _Toc19030194 \h 0 2-3-1- مدل مربوط به انجمن غني سازي ازدواج (A. C. M. E) PAGEREF _Toc19030195 \h 3 2-3-1-1- ويژگي ها PAGEREF _Toc19030196 \h 5 2-3-1-2- ساختار برنامه PAGEREF _Toc19030197 \h 6 2-3-1-3- اهداف PAGEREF _Toc19030198 \h 6 2-3-1-4- مهارت ها PAGEREF _Toc19030199 \h 6 2-3-2- رويكرد ارتباط زوج (C. C) PAGEREF _Toc19030200 \h 7 2-3-2-1- كيفيت برنامه ارتباط زوج PAGEREF _Toc19030201 \h 7 2-3-2-2- اهداف برنامه PAGEREF _Toc19030202 \h 8 2-3-3- برنامه كاربردي عملي مهارت هاي مربوط به رابطه صميمانه(P. A. I. R. S) PAGEREF _Toc19030203 \h 12 2-3-3-1- اهداف برنامه PAGEREF _Toc19030204 \h 13 2-3-3-2- چهارچوب عملي PAGEREF _Toc19030205 \h 15 2-3-4- برنامه پيشگيري و تقويت رابطه (P. R. E. P) PAGEREF _Toc19030206 \h 16 2-3-5- مدل رفتاري - ارتباطي PAGEREF _Toc19030207 \h 20 2-3-5-1- جنبه هاي پيشگيري مدل رفتاري- ارتباطي PAGEREF _Toc19030208 \h 22 2-5- پيشينه پژوهش PAGEREF _Toc19030209 \h 24 2-5-1- پيشينه پژوهش در ايران PAGEREF _Toc19030210 \h 24 2-5-2- پيشينه پژوهش در خارج از کشور PAGEREF _Toc19030211 \h 26 2-6- جمع بندي PAGEREF _Toc19030212 \h 31 PAGEREF _Toc19030213 \h 32 منابع و مآخذ: PAGEREF _Toc19030214 \h 32 -152400-209677000فصل دوم ادبيات پژوهش 2-3- رويكردها و برنامههاي پيشگيري در گذشته درمانگران به پيشگيري علاقه و تعهد كمتري نشان مي دادند، اما اخيراً به امكان پيشگيري از درماندگي زناشويي توجه بيشتري شده است. رويكردهاي پيشگيري بر زوج هايي تمركز دارند كه هنوزمشكلات رابطهاي عمده اي را تجربه نكرده اند. برنامههاي پيشگيري بيشتر بر الگوهاي رواني آموزشي و مهارت و شايستگي مبتني هستند و برتوانمنديها و سلامتي زوج توجه دارند. اگرچه اين رويكردها از عوامل مخاطره انگيزي همچون سبك هاي ارتباطي نادرست، الگوهاي تعاملي آسيب زا و نگرش هاي منفي غافل نيستند، اما بيشتر تاكيدشان بر رشد نگرش هاي مثبت ورضايتبخش دوسويه، سبك هاي ارتباط و الگوهاي صميميت است. به عبارت ديگر رويكردهاي درماني اغلب بر الگوهاي طبي مبتني هستند و عموماً به زوج ها با ديد و نگرش آسيبي نگاه ميكنند، در حالي كه رويكردهاي پيشگيري اين گونه نيستند. به علاوه بيشتر برنامه هاي پيشگيري داراي اجزاء زير هستند. آنها آموزشي، مبتني بر تجربه، داراي ساخت، داراي برنامه،محدود به زمان، مثبت نگر، معمولاً اقتصادي و داراي ساخت و داراي جهت گيري گروهي ميباشند. در حالي كه مدل هاي درماني داراي ساخت كمتر، برنامه ريزي كمتر، جنبه آموزشي كمتر، مثبت نگري كمتر، بدون محدويت زماني و از نظر هزينه نيز بالا هستند(گينزبرگ، 2000). عليرغم تفاوت هاي موجود بين پيشگيري و درمان، طي دو دهه گذشته مرزهاي بين اين دو نوع مداخله تا حدودي از بين رفته است. تاثير مدل هاي رواني-آموزشي در درمان و حوزه هاي بهداشت رواني، تمركز بر مداخله هايي كه از نظر هزينه مقرون به صرفه بوده و داراي كارايي باشند و رشد درمان هاي كوتاه مدت، در كمرنگ شدن مرزهاي اين دو حوزه موثر بوده اند. امروز استفاده از مدل اي درماني در مداخله هاي پيشگيري و كاربرد مدل هاي پيشگيري در زمينه درمان رواج بيشتري يافته است. بنابراين مي توان گفت كه مشخص كردن مرز بين پيشگيري، توانگرسازي و درمان تاحدودي غير ممكن است(برگر و هنا، 1999). پيشگيري شامل هر نوع رويكرد، طريقه يا روش است كه براي اصلاح شايستگي و عملكرد بين فردي براي افراد و در اينجا به ويژه براي همسران، طراحي ميشود(برگر و هنا،1999). به طور كلي سه سطح پيشگيري وجود دارد که به شرح هر کدام پرداخته ميشود: پيشگيري اوليه به مداخله هايي اطلاق مي شود كه از طريق آن به زوج ها كمك مي شود تا دچار درماندگي نشوند. اين نوع مداخلهها منابعي را براي زوج ها فراهم ميكنند كه از طريق آن از بوجود آمدن مشكل جلوگيري ميشود. در بيشتر موارد جهت گيري اين نوع مداخله ها به دوره هاي انتقالي و چرخه هاي زندگي زناشويي است(به عنوان مثال،آشنا شدن، ازدواج، تولد اولين فرزند و غيره). در جريان اين دورههاي حساس، استرس در حد بالاست و براي اينكه زوج ها به طور موثر وارد روابط شوند به راهبردهاي مقابلهاي اثربخشتري نياز دارند و برنامههاي پيشگيري اوليه به همين منظور تهيه ميشوند. پيشگيري سطح دوم، براي افرادي كه با توجه به مشكلات ارتباطي در معرض خطر بيشتري هستند، بكارگرفته مي شود. اين زوج هاي درمعرض آسيب با استفاده از روش هاي ارزيابي و تشخيص منظم شناسايي مي شوند. هدف پيشگيري سطح دوم عبارت است از تمركز بر مشكلات رابطه اي و تلاش براي كاهش شدت خطر و آسيبهاي آن. پيشگيري سطح سوم، براي زوج هايي است كه قبلاً مشكلات شديدي را تجربه كرده اند و اين مداخله ها به منظور كاهش احتمال بازگشت آنها مي باشد. واضح است كه اين زوج ها احتمال عود دارد(اديتال و لوي،2005). برگر و هنا(1999) اهداف سه سطح پيشگيري را در ارتباط زوج ها به صورت زير مشخص كرده است: پيشگيري اول: اين برنامهها بر كمك كردن به زوج ها در جهت رويارويي با مسائل طبيعي زندگي، همچون دورههاي انتقالي زندگي تاكيد دارند(به عنوان مثال نقش هاي والدي، تغيرات محل زندگي، تغييرات شغلي). پيشگيري دوم: اين برنامه ها براي پيشگيري از نارضايتي آينده يا از دست دادن رابطه دلخواه، همچون مهرباني و صميميت، طراحي مي شوند. پيشگيري سوم: اين برنامه ها به زوج هايي كه مشكلات جدي دارند كمك ميكند تا از زوال رابطه و يا جدايي زناشويي جلوگيري كنند. كميته پيشگيري موسسه طبي، حوزه پيشگيري را در سه سطح عمومي، انتخابي و نشان داده شده، مشخص كرده است. اين طبقه بندي بر حضور و شدت عوامل خطر ساز براي ايجاد يك اختلال رواني مبتني ميباشد. بنابراين، پيشگيري عمومي به جمعيت عمومي نظر دارد نه بر افرادي كه در خطر هستند. راهبردهاي پيشگيري انتخابي، بر گروههايي تمركز دارد كه خطر نسبتاً جدي براي ابتلا به يك اختلال رواني را نشان ميدهند. و نهايتاً راهبردهاي پيشگيري نشان داده شده، در مورد افراد يا گروههايي است كه قبلاً برخي نشانهها را داشته اند و يا آنهايي كه آمادگي هاي جسمي براي ابتلا به يك اختلال را نشان داده اند. در واقع مداخلههاي عمومي همان پيشگيري اول هستند، مداخله هاي انتخابي همان پيشگيري دوم و مداخله هاي نشان داده شده يا به عنوان پيشگيري دوم و يا پيشگيري سوم مي باشد(برگر وهنا، 1999). 2-3-1- مدل مربوط به انجمن غني سازي ازدواج (A. C. M. E) حركت غنيسازي ازدواج در انقلاب هاي اجتماعي دهه 1960 بوجود آمد كه از چند منبع سرچشمه گرفت. در همان زمان كه گابريل كالو، يك كشيش كاتوليك در بارسلون اسپانيا، زوج ها را راهنمايي مي كرد به عنوان آغاز رويارويي زناشويي به حساب مي آيد. هربرت اتو يك حركت انساني كار با زوج ها را در كاليفرنيا پايه ريزي كرد. در اكتبر 1962 ديويد و ورا ميس يك گروه از زوج هاي كويكر را در مركزي در پنسلوانياي غربي مورد راهنمايي قرار مي دادند. ميس يك پيشرو در رشد مشاوره ازدواج در برتانيا و ايالات متحده بود. ميس در سال 1973 انجمن غني سازي ازدواج براي زوج ها را (آ، سي، ام، اي) بوجود آمورد و مدل غني سازي ازدواج كه ميس بوجود اورد، الگوي اصلي اين برنامه شد. در دهه1960،اسميت آزمايشگاهي را براي ارتباط زوج ها طراحي كرد. در اوايل دهه1970، ميس و اسميت برنامه هايشان را تركيب كردند.برنامه هاي اين پيشروان از نظر چهارچوب و روش تفاوت دارند اما آنها در دو باور اصلي مشتركند: 1- رابطه زناشويي كليد زندگي خانوادگي موفقيت آميز است. 2- مداخله هاي پيشگيري موثرتر و مفيد تر از درمان هستند(برگر و هنا، 1999). حتي پس از گذشت حدود 40 سال، اصطلاح غني سازي ازدواج داراي تعريف دقيق و استانداردي نيست. بيشتر افرادي كه در اين حوزه كار ميكنند، در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه غني سازي ازدواج عبارت است از برنامه هايي كه براي آن دسته از زوج هايي طراحي مي شوند كه كاركرد رابطه اي خوبي دارند، اما مايلند رابطهشان را هر چه بيشتر رضايت بخشتر نمايند. ميس عقيده داشت كه هريك از زوج ها يك ظرفيت طبيعي براي كامل شدن و رشد دو سويه را دارند كه در بيشتر موارد در حد نامناسبي باقي مي ماند. او عقيده داشت در بسياري از موارد ازدواجها به اين دليل با شكست روبرو مي شوند كه زوج ها نمي توانند منابع بلقوه خويش را به فعليت برسانند. از اين رو برنامه طراحي مي شوند تا به زوج هاكمك كنند كه توانمندي هاي بالقوه خويش را به ظهور رسانند. اين برنامه ها نه تنها مي توانند از شكست ازدواج در بسياري از موارد جلوگيري كند، بلكه كيفيت بسياري از رابطه ها را بهبود مي بخشند(فقيرپور،1383). كاترون مفهوم غني سازي ازدواج را در شکل(2-6) نشان مي دهد. 114300153670شکل(2-6). طيف درمان تا غنيسازي (کاترون،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص:100)00شکل(2-6). طيف درمان تا غنيسازي (کاترون،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص:100) تصور كنيد كه تجارب زندگي در يك پيوستار از درمان تا غني سازي توزيع شده است. افراد زيادي براي حل يك مشكل طبي، عاطفي يا زناشويي نيازمند درمان هستند. در اين حالت آنها در يك جو درماني قرار مي گيرند. هدف درمان حركت دادن بيمار با مراجع از حوزه درمان به حوزه عملكرد بهنجار است. فضاي كاركرد بهنجار عبارت است از توانايي مقابله با مسائل و خواسته هاي زندگي روزانه. پيشگيري در اين فضا قرار ميگيرد. زيرا در اينجا براي جلوگيري از برگشت يك فرد يا يك زوج به داخل حوزه درمان برنامه ريزي ميشود. بيشتر افراد دو فضاي نخست را تجربه مي كنند. بنابراين اين دو فضا عموماً قابل فهم هستند. اگر شما در فضاي بهنجار نباشيد، احتمال دارد كه در فضاي درماني قرار داشته باشيد. كاترون عقيده دارد كه پيوستار از درمان و مقابله فراتر مي رود و غني سازي را نيز در بر مي گيرد. غني سازي حركت به طرف رشد رابطه زناشويي است. رشد رابطه زناشويي عبارت است از تقويت رابطه زناشوي از طريق ايجاد اهداف و جهتها براي ازدواج(فقيرپور،1383). 2-3-1-1- ويژگي ها مدل غني سازي ازدواج (A. C. M. E) داراي ويژگي هاي زير است: 1- برنامههاي غني سازي ازدواج براي زوج هايي است كه زندگي زناشويي سالم دارند. درعمل اين برنامه ها براي زوج هايي است كه در بحران زناشويي نيستند و به دليل مشكلات بدنبال درمان نمي باشند. 2- برنامه بوسيله يك نفر و يا بيش از يك نفر آموزش ديده با روش (آ،سي،ام،اي) و زوج هاي ثبت نام كننده، هدايت مي شود و رهبر سبك تعاملي و مشاركتي را اعمال ميكند. 3- روش اساساً مبتني برتجربه و پوياست، نه تعليمي و استدلالي. 4- زوج هاي شركت كننده براي تعامل و گفتگوي خصوصي در يك زمينه گروهي فرصت دارند. 5- ممكن است از تمرين هاي تجربي ساخت دار استفاده شود. 6- زوج هاي شركت كننده، اغلب در تعيين موادمورد بحث در برنامه نظر مي دهند(آ،سي،ام، اي،1995؛ به نقل از برگر و هنا،1999). 2-3-1-2- ساختار برنامه برنامه غني سازي ازدواج از نظر ساختار متفاوت است. يعني در بعضي زمينهها داراي انعطاف پذيري مي باشد. همچنين در اين مدل افراد مختلف با ديدگاههاي ويژه خودشان ساختار برنامه را تغيير مي دهند(برگر و هنا، 1999). 2-3-1-3- اهداف براي برنامه هاي غني سازي ازدواج اهداف عمومي زير توسط انجمن غنيسازي ازدواج(A. C. M. E) پذيرفته شده است، اگرچه متناسب با موقعيت هاي خاص، ممكن است اهدافي نيز اضافه شود (برگر و هنا، 1999). 1- افزايش آگاهي هر زوج از خود و همسرش با تاكيد بر توانمدي ها و بالقوه هاي فردي و رابطه اي. 2- شناختن جهت هاي رابطه براي رشد دان رابطه . 3- رشد دادن و تشويق كردن استفاده از ارتباط اثربخشف حل مساله و مهارت هاي حل تعارض. 4- يادگيري مهارتها و كشف راههايي كه از طريق آنها رشد به طور مثبت رخ دهد. 5- افزايش صميميت دو سويه و همدلي. 2-3-1-4- مهارت ها مهارت هايي كه در A. C. M. E مورد توجه قرار مي گيرند عبارتند از: نشان دادن نحوه مشاركت مثبت براي يك رابطه زناشويي سالم. نشان دادن همكاري و مشاركت با همسر. نشان دادن گرمي و توجه. برقرار كردن ارتباط موثر و داشتن فهم و بينش به ديگران. سهيم شدن تجارب زناشويي با ديدي باز. نشان دادن حساسيت به نيازهاي ديگران در گروه. نشان دادن توانايي مقابله موثر با موقعيت مشكل در گروه. نشان دادن برنامه ريزي موثر و مهارت هاي طراحي برنامه. 2-3-2- رويكرد ارتباط زوج (C. C) برنامه ارتباط زوج ها بيشتر تحت تاثير نظريه هاي نظام هاي خانواده بوده است و چندين نفر در رشد اين برنامه نقش اساسي داشته اند كه از جمله مي توان به افراد زير اشاره كرد. روبن هيل، ويرجينيا ستير و همكارانش، دان جكسون، پاول واتزلاويك، سيدني جورارد و ويليام هيل. اهداف كلي برنامه ارتباط زوج براي كمك كردن به زوج ها در موارد زير مي باشد: 1- در موضوعات روزانه به طور موثرتر ارتباط برقرار كنند. تعارضات را كنترل و حل كنند. يك رابطه زنده و رضايت بخش بوجود آورند(فقيرپور،1383). 2-3-2-1- كيفيت برنامه ارتباط زوج در برنامه يادگيري مهارت هاي موثر در ارتباط زوج ها ابعاد مهمي وجود دارد. اين برنامه زوج ها را به موارد زير مجهز مي كند: 1- نقشه هاي ادراكي براي فهم خود و همسر و اينكه آنها در چه حد به طور موثر ارتباط برقرار مي كنند و يا بدون اثربخشي باهم ارتباط برقرار مي كنند. 2- يازده مهارت ويژه صحبت كردن و گوش دادن براي ارسال و دريافت روشن و صحيح پيام ها. 3- ابزار و راهبرد هايي براي پردازش پيامدها و حل تعارضات. تسريع فنون مهارت آموزي براي كمك به زوجها تا مهارت ها و مفاهيم ارتباط زوج را به زندگي روزانه شان انتقال دهند. آگاهي از هر دو جنبه نگرشي و رفتاري حل تعارض و پايه ريزي رابطه. تمرينات ارتباطي براي بكارگيري مهارت ها با كودكان به منظور قوي كردن ارتباط خانوادگي شان. اعتماد به اينكه مفاهيم و مهارتهاي اموزش داده شده از لحاظ نظري و تحقيقي داراي عملكرد مناسب هستند. يك نظام ارتباطي عملي و كامل كه كوتاه ،ساخت دار، كم هزينه و اثربخش باشد(ميلر و شرارد، 1999). 2-3-2-2- اهداف برنامه اين برنامه از نظريه نظام ها بوجود آمده است و چهار هدف عمده دارد: 1- افزايش اگاهي از خود، همسر و رابطه (صفات، فرديت،همبستگي دروني، مرزها و همكاري) 2- آموزش مهارت هاي صحبت كردن و گوش دادن موثر ( متمايز سازي، پردازش اطلاعات) 3- گسترش افكار براي غني كردن رابطه (كنترل خود،خود جهت دهي ، خود بازنگري و اصلاح كردن خود) 4- افزايش رضايتمندي در ارتباط با موضوعات و رابطه(برگر و هانا، 1999). 2-3-2-3- چهارچوب اجرايي اين برنامه را هم مي توان براي يك زوج در يك زمان و هم در يك چهارچوب گروهي آموزش داد. به صورت يك زوج (به صورت خصوصي) در شش جلسه 50 دقيقه اي، گروه كوچك با دو يا چهار زوج در چهار جلسه 2 ساعتي. گروه بزرگ با پنج تا دوازده زوج در چهار جلسه دو ساعتي. هر جلسه چهارچوب هاي مفهومي عملي( سازمان دهنده هاي شناختي)، مهارت هاي ارتباطي ويژه (ابعاد رفتاري) و فرايند هاي تعاملي (خطوط راهنما) را براي بحث و حل مسائل فراهم ميكند. يادگيري از طريق موضوعات واقعي زندگي زوج ها كه در جريان برنامه مورد بحث قرار مي گيرند و همچنين از طريق پسخوراند و رهبري تعاملاتشان که از جانب آموزش دهنده و ديگر شركت كنندگان، اتفاق مي افتد. در اينجا چهارچوب هر جلسه به طور مختصر بررسي مي شود. جلسه اول: مراقبت خود جلسه اول بر مراقبت خود، فرديت و عزت نفس تمركز دارد. از آنجا كه هر شخص منحصر به فرد است، بنابراين آنچه را كه يك همسر در ارتباط با يك موضوع يا موقعيت مربوط به رابطه زناشويي تجربه مي كند با آنچه كه همسر ديگر تجربه مي كند، به ميزان زيادي تفاوت دارد. برنامه ارتباط زوج ها بر اين عقيده تاكيد دارد كه تفاوت هاي فردي ممكن است منشاء تعارض يا همكاري باشد و وسيله اي براي ارتباط برقرار كردن منحصر به فرد همسران است و اين تفاوت ها به عنوان يك منشاء مثبت براي همسران به حساب مي آيد. چرخه آگاهي كه در اولين جلسه ارائه مي شود به همسران كمك مي كند تا برخودشان تمركز كنند و از اين طريق بتوانند: 1- خودآگاهي شان را افزايش دهند. 2- موضوعات و موقعيت ها را بهتر درك كنند. 3- اطلاعات مربوط به خود را براي ارتباط موثر و رضايتبخش بكار برند. اين اهداف از طريق زير بدست مي آيند: مشخص كردن سه نوع پيامد اساسي (موضوعي، شخصي، رابطه اي) تمرين صحبت با خود (استفاده از چرخش آگاهي براي انعكاس و پردازش پيامدها) يادگيري شش مهارت صحبت كردن(مبتني بر چرخش آگاهي) براي بيان خود روشن و حساس بودن. چرخه آگاهي اولين نقشه ادراكي و ابزار عملي است كه در برنامه بوجود مي آيد. از جنبه نظري، چرخه آگاهي ساختار اطلاعاتي يك موقعيت يا موضوع را ارائه مي كند. همانطور كه يك جمله داراي يك ساختار گرامري است، يك موقعيت يا موضوع نيز داراي يك ساختار اطلاعاتي است. اين ساختار، دادههاي حسي، افكار، احساسات، تمايلات و اعمال را در بر دارد و براي اصلاح و سازمان دادن آگاهي يك شخص بكار ميرود. وقتي كه شخص اين ساختار كليدي را درك كرد، مي تواند موقعيت ها و فرايند ها را به طور موثر و با شايستگي تحليل كند. مفهوم فرديت خود عبارت است از تعادل تنش طبيعي و جاري بين جدايي(استقلال شخصي) و همبستگي (دوسويه بودن، خود در ارتباط با افراد مهم ديگر). فرديت گرايي نه به معناي محو كردن خود است و نه به معناي خودبيني. جلسه دوم: مراقبت همسر جلسه دوم بر مراقبت همسر تمركز دارد. متمايز سازي و شكل دهي عزت ديگري ، آگاهي از ديگري و فهم ان براي پايه ريزي يك رابطه زنده بسيار مهم است. مهارت هاي تمركز بر ديگري به طريقه هاي زير اموزش داده مي شوند. مرور كردن چرخش آگاهي به عنوان اساس رديابي ديگري يادگيري پنج مهارت گوش كردن كه تمركز بر ديگري را به طور سازنده و دقيق تسهيل مي كند. تمرين سيكل گوش دادن به عنوان يك راهبرد مهارتي براي بدست آوردن اطلاعات با كيفيت بالا از ديگري، مخصوصاً در موقعيت هاي استرس زا و پيچيده. جلسه سوم: حل تعارضات جلسه سوم بر حل تعارض ها تمركز دارد. تجارب و تحقيقات نشان مي دهند كه هم سطح رضايتمندانه و هم تداوم رابطه به كيفيت ارتباط و توانايي زوج ها در حل تعارض ها بستگي دارد. در جريان مرحله سوم شركت كنندگان نشان مي دهند كه چگونه ميتوانند تعارض ها را به طور موثر حل كنند و به روش هاي زير عمل مي كنند: يادگيري يك چهارچوب اختياري با كاركرد خوب يا بد به منظور دست بكار شدن با تعارض. شناسايي الگوهاي حل تعارض همسر و سطوح همراه شده با اين فرايند و پيامد الگوها. يادگيري و بكارگيري هشت گام نقشه كشي براي يك موضوع، در ارتباط با فرايند مبتي بر شش مهارت صحبت كردن و پنج مهارت گوش دادن. در حاليكه فرديت و متمايزسازي مهمترين مفاهيم نظري جلسه هاي اول و دوم هستند و همكاري مهمترين مفهوم جلسه سوم است. همكاري به معناي با هم كاركردن (تركيب اطلاعات) به عنوان يك گروه (كل) است كه با يك هدف مشترك براي رشد هنه اعضاي خانواده صورت مي گيرد. جلسه چهارم: انتخاب سبك هاي ارتباطي جلسه چهارم به همسران كمك ميكند تا اثرات مثبت و منفي سبك هاي ارتباطي مختلف و يا طريقه هاي مختلف صحبت كردن و گوش كردن با هم را، تميز دهند. محتواي آموزشي اين جلسه همسران را تشويق مي كند تا از طريق انتخاب روشهاي ارتباطي اثربخش و متناسب با موقعيت، زندگي و رابطه شان را بهبود بخشند. اين اهداف از روش هاي زير بدست مي آيد: ارائه يك نقشه از چهار سبك اساسي صحبت كردن و گوش دادن شناسايي سبك هاي ارتباطي شركت كندگان توسط خودشان متحد كردن چرخش آگاهي و مهارت هاي صحبت كردن و گوش كردن تمرين صحبت مستقيم و گوش دادن فعال در بحث پيرامون يك موضوع واقعي(برگر و هانا، 1999). 2-3-3- برنامه كاربردي عملي مهارت هاي مربوط به رابطه صميمانه(P. A. I. R. S) در شكل گيري برنامه(P. A. I. R. S) اولين پيشرو ويرجينيا ستير بود. همچنين دانيل كاسريل تاثير زيادي بر رشد اين برنامه داشت. او كه يك روانپزشك روان تحليلي بود، که يك درمان گروهي را براي سازماندهي مجدد نگرش ها، هيجانات و رفتارهاي شخصي طراحي كرد. طبق نظر كاسريل(1973) شخص بر اساس شرطي شدن اوليه تصميم مي گيرد و جستجوي لذت و اجتناب از درد را در برخورد با نيازهاي زيست شناختي دارد. كاسريل عقيده داشت پيوند (توانايي نزديك بودن جسماني و باز بودن هيجاني) به عنوان يك نياز زيست شناختي اساسي وقتي كه تامين نشود، به يك عامل عمده تعيين كننده در كاركرد بد روانشناختي تبديل ميشود و بر رشد صميميت بعدي در روابط تاثير مي گذارد. از ديدگاه كاسريل ، تاثير اين برنامه با استفاده از فنون و بيان هيجاني ، اين است كه نگرش ها و هيجانات سركوب شده تخليه شوند و تجارب هيجاني اصلاح گردهد. همچنين اين برنامه از كارهاي جورج باخ(1968)تاثير پذيرفته است. او مفهوم «خوب جنگيدن براي تغيير» را مطرح كرد كه بر گامهايي اشاره دارد كه در حل تعارض مي توانند اثرات مخرب يا سازنده داشته باشند. در سال هاي اخير دورانا در اين زمينه كارهاي زيادي انجام داده است(فقيرپور، 1383). 2-3-3-1- اهداف برنامه برنامه (PAIRS) داراي اهداف مشخص و روشني است كه در اينجا به آنها اشاره مي شود. اهداف كلي شناختن و پرورش دادن خود و همسرتان بگونه اي كه شما مي توانيد تفاوتهيتان را تشخيص داده و بپذيريد و به جاي اينكه اين تفاوت ها را به عنوان تهديد يا حمله تلقي كنيد، ازآنها لذت ببريد. يادگيري اينكه چگونه از همسرتان لذت ببريد و رابطه تان را به عنوان يك منشا مداوم براي لذت دو سويه حفظ كنيد. اهداف ارتباطي تشخيص مشكل ارتباطي تان با همسر وبرقراري ارتباط مناسب جهت حل مسئله اجتناب از ذهنخواني كه به فهم نادرست همسرتان منجر نشود. قبل از اينكه پيش فرض هايتان را عمل كنيد،آنها را بررسي كنيد و از همسرتان انتظار نداشته باشيد چيزي را كه گفته نشده است، بداند. ياد گرفتن اينكه چگونه هر يك از زوج ها مطمئن شوند كه ديگري به حرفهايش گوش مي دهد. استفاده از فرايند گوش كردن همدلانه و توافق درباره معني. برقراري ارتباط همراه با احساسات(مثل خشم) بدون اينكه عشق آسيب ببيند، از طريق يادگيري پذيرفتن و بيان آن احساسات به طور راحت، مستقيم و غير مخرب. تشخيص دادن و رويارويي با امور پنهان، همچون تظاهرات غيرمستقيم خشم،يا همسري كه از دعوا ترس بيمارگونه يا پرخاشگري توام با خصومت دارد. يادگيري اينكه چگونه جوترس، خشم يا دردشديد را قبل از حل مشكلات يا تعارضات روشن كنيم. مبارزه به طريقي كه شما واقعاً مشكلات فعلي همچون مسائل مربوط به جنس، پول، فرزندان، زمان مسئل حقوقي، همسر قبلي و خانه، كارهاي منزل، وفاداري و حسادت را حل كنيد. اهداف مربوط به خود: رديابي كردن تاريچه هيجاني خانواده تان و كشف اينكه كدام الگوهاي خانواده بر ميزان صميميت فعلي شما تاثير مي گذارند. آشكاركردن انتظارات پنهان و سبك هاي ارتباطي دفاعي كه از پيام هاي والدين و الگوهاي خانواده تان ياد گرفته ايد و ممكن است به رابطه فعلي شما آسيب وارد كند. مشخص كردن نيازهاي خودتان و رويارويي با آنها، احساس آزادي براي همدلي واقعي با همسرتان به جاي اينكه در خفا خودتان را به عنوان يك مراقبت كننده يا اماده كننده در رنج قرار دهيد. آشنايي صادقانه با توانايي ها و پيچيدگي هاي شخصيت منحصر به فرد خودتان. تشخيص دادن نقش هاي متفاوتي كه شما و همسرتان بازي مي كنيد، نقاب هايي كه مي زنيد، رفتارهايي كه در حالات خلقي متفاوت و در شرايط مختلف داريد و يافتن چگونگي عملكرد خوب يا بد آنها. اهداف مربوط به لذت بردن شهواني و جنسي يادگرفتن تفاوت هاي بين محبت، آسايش، پيوند، لذت جسمي و مسائل جنسي. بدان معني كه امور جنسي تنها راه نزديك بودن شما نيست. ارضا كردن نيازهاي زيست شناختي تان براي آنكه تركيبي از نزديكي جسمي و ازادي هيجاني را پيوند مي ناميم. توانايي برقراري ارتباط باز و توام با صميميت درباره نيازهاي جنسي و لذت جسمي و روبرو شدن با آنها. اهداف مربوط به روشن سازي انتظارات مذاكره كردن به طريقي كه شخص بداند، در چه موقعيتي هر كدام از احساسات مورد توجه قرار مي گيرند و يا مورد انتظار هستند بجاي تلاش براي كنترل يا استفاده از قدرت كه شخص بازنده را گوشه گير مي سازد. مذاكره كردن در رابطه اي كه براي هر دوي شما زندگي لذت بخشي را بوجود ميآورد(گوردون و دورانا، 1999). 2-3-3-2- چهارچوب عملي اين برنامه به پنج بخش تقسيم مي شود كه براي زوج ها طراحي مي شود تا با هدف آموزش مجدد نگرشها، هيجانات و رفتارها، روابط شان را بازآزمايي كنند. اولين بخش برنامه شامل موارد زير است: رشد مهارت هاي گوش دادن همدلانه و يادگيري صحبت كردن از طرف خود شخصف شناسايي رفتارهاي توجه آميز، كشف سبك هاي ارتباطي نادرست و آشكار كردن انتظارات و باورهاي پنهان مربوط به عشق و رابطه. به علاوه شناسايي سبك هاي مذاكره و رشد دادن مهارت هاي حل تعارض. بخش دوم شامل كشف خود است، شركت كنندگان درباره پيام هاي اوليه و تصميماتي كه درباره عشق مي گيرند، مطالبي ياد ميگيرند. نقشه سه نسل خانوادگي (نسل نگار) مورد استفاده قرار ميگيرد تا قواعد، اسطوره وفاداري هاي خانواده اصلي و نحوه تاثير آن بر روابط فعلي مشخص شود. همچنين رهبران آموزش ميدهند كه چگونه ابعاد متفاوت خود، نقشها و الگوهاي شخصيتي بر صميميت اثر ميگذارند. اين بخش ار برنامه با فرايند متمايزسازي خود شروع مي شود كه در بخش بعدي عميق تر مي گردد. بخش سوم شامل پيوند و بازآموزي هيجاني است، يعني يادگيري و تجربه كردن پيوند، شدت هيجاني و تظاهر هيجاني. پذرفتن نياز شخصي براي پيوند به عنوان يك عامل اساسي حفظ رابطه صميمانه مورد توجه قرار مي گيرد. شركت كنندگان آموزش مي بينند تا نياز براي علاقه مندي را از نياز جنسي متمايز كنند. همچنين از هيجانات سركوب شده گذشته نزديك و كودكي آزاد شوند، بطور نمادي براي نقش هاي والدي آماده شوند و رفتارهاي دلبستگي را سهولت بخشند كه اينها موجب افزايش همدلي براي همسر مي شوند. اين بخش نيز شامل سازماندهي مجدد نگرش هاي منفي با باورهاي مثبت و تجديد نظر در تصميمات اوليه اي است كه به رابطه ها آسيب وارد ميكند. بخش چهارم برنامه، افزايش صميميت جسمي همراه با طيف متنوعي از تظاهراتش همچون محبت، مهرباني و علاقمندي به امور شهواني و جنسي را در بر ميگيرد. در اينجا صحبت ها و بحث هايي درباره تصميمات اوليه درباره جنس، اسطورههاي جنسي، حسادت، ترجيح جنسي و جنسيت بعمل مي آيد. همچنين فيلمها، پيام ها و فنون ديگر نيز مورد استفاده قرار مي گيرند. بخش پنجم شامل روشن سازي انتظارات و اهداف است. در اين مرحله، شركت كنندگان مهارتهاي و بينش هاي كسب شده از برنامه ها را بكار مي برند كه به ايجاد يك تماس زوجي لذت بخش دو طرفه منجر ميشود(برگر، 1999). 2-3-4- برنامه پيشگيري و تقويت رابطه (P. R. E. P) ريشه هاي اختصاصي اين برنامه به ميانه هاي دهه 1970 بر مي گردد، زماني كه محققان زيادي درماندگي زناشويي را مورد مطالعه قرار دادند. در دانشگاه اينديانا هووارد ماركمن و جان گاتمن از افرادي بودند كه در اين زمينه مطالعه كردند. اين محققان در زوج هاي درمانده نقص هاي ارتباطي را پيدا كردند و نهايتاً ماركمن به اين نتيجه رسيد كه كيفيت ارتباط قبل از ازدواج و قبل از درماندگي يكي از مهمترين پيش بيني كنندههاي درماندگي زناشويي آينده است. بر اساس اين يافتهها ماركمن يك برنامه پيشگيري را بوجود آورد(استامن، 2000) (P. R. E. P) بر ديدگاه سنتي رفتاري- شناختي و زوج درماني رفتاري مبتني شده است. بنابراين بر روش هاي تفكر( نگرش ها و انتظارات) و رفتارهايي(ارتباط و كنترل تعارض) توجه دارد كه با شكست يا موفقيت زناشويي همراه مي باشند. رويكرد مهارت محور بر اين پيش فرض تكيه مي كند كه زوج ها مي توانند رفتارهاي تازهايي را ياد بگيرند كه به آنها كمك كند تا از زوال رابطه كه به وفور در ازدواج ديده ميشود، پيشگيري شود. اين برنامه علاوه بر ريشه هاي رفتاري- شناختي بر طيف وسيعي از تحقيقات زناشويي متكي ميباشد. اگر چه مسير مشخصي براي درماندگي زناشويي و طلاق وجود ندارد، اما شكل(2-7) در بر گيرنده يك الگوي كلي است كه بر پايه مطالعات مختلف مربوط به ازدواج و رابطه، مسير شكست ازدواج را نشان مي دهد. 18415-118745رضايتمندي از زمان با هم بودندلبستگي همراه با اضطراب از دست دادنرشد تعهد براي امنيتدادن به دلبستگيازدواجمشکلات زندگيکاهش فداکاري، سنگين شدن اجبارها و فشارهاشباهتها و تفاوتها= جاذبهبرخوردها و انتظارات، نقصهاي مهارتي،خودبيني و خودحفاظتيفقدان اعتماد، تحليل رفتن ديد طولاني با هم بودن، اضطراب مداومفشار زياد و تلاش براي تغييرکاهش دادن فشارها و طلاقتحليل رفتن صميميتتفسيرهاي منفينارضايتي همسر که با رنجش همراه ميشوداجتناب، برانگيختگي منفيفشار زياد و درماندگيشکل (2-7). چگونه يک ازدواج ميميرد(برگر،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص122)00رضايتمندي از زمان با هم بودندلبستگي همراه با اضطراب از دست دادنرشد تعهد براي امنيتدادن به دلبستگيازدواجمشکلات زندگيکاهش فداکاري، سنگين شدن اجبارها و فشارهاشباهتها و تفاوتها= جاذبهبرخوردها و انتظارات، نقصهاي مهارتي،خودبيني و خودحفاظتيفقدان اعتماد، تحليل رفتن ديد طولاني با هم بودن، اضطراب مداومفشار زياد و تلاش براي تغييرکاهش دادن فشارها و طلاقتحليل رفتن صميميتتفسيرهاي منفينارضايتي همسر که با رنجش همراه ميشوداجتناب، برانگيختگي منفيفشار زياد و درماندگيشکل (2-7). چگونه يک ازدواج ميميرد(برگر،1999؛ به نقل از فقيرپور،1383؛ ص122) در اين مدل دو نفر از طريق آميختن شباهت ها و تفاوت ها جذب يكديگر مي شوند. و وقتي مدت زماني را با هم مي گذارانند در صورتي كه زمان رضايتبخش باشد نسبت به هم احساس دلبستگي مي كنند. در اين ميان يك احساس اضطراب براي از دست دادن عشق بالقوه بوجود مي آيد. در اين زمينه تعهد رشد مي كند و تا حد زيادي اضطراب از طريق پيمان با هم بودن، رفع مي شود. براي بسياري از زوج ها اين تعهد در جريان ازدواج به اوج خود مي رسد. قبل از عروسي، بيشتر زوجها براي اولين بار درباره تواناييشان براي دست بكار شدن با تعارض آزمون هايي كردهاند، اما آنها در جريان دوستيشان با بسياري از موضوعات مهم و يا اختلاف ها روبرو نشدهاند. و اين دليلي است بر اينكه چرا در اين مرحله رضايتمندي خيلي زياد است.هنوز دليل روشني وجود ندارد كه چگونگي زوج ها ارتباط برقرار مي كنند و با تعارضات كه داستان مهمي را درباره آينده شان خبر مي دهد، دست بكار مي شوند. فراتر از سطح رضايتمندي قبل از ازدواج، اين زوج هاي متعهد بايد در طي زمان به طور روز افزوني با مشكلات مربوط به باهم بودن روبرو شوند. همين امر توضيح مي دهد كه چرا بسياري از زوج ها ميتوانند تعهد را بوجود آورند و تا زماني كه دلبستگي را دارند همچنان خوشحال باقي بمانند و بتدريج با خشم هاي پايدار و تعارضات حل نشده فرسايش پيدا ميكنند. اينكه آنها درباره چه چيزي بحث ميكنند و چگونه بحث مي كنند نتيجه انتظارات و توانايي شان براي برقراري ارتباط و مذاكره موثر است. بسياري از اين انتظارات و توانايي ها بر تجارب قبلي زندگي با خانواده اصلي، روابط گذشته و زمينه فرهنگي شان مبتني است. الگوهاي معيني از رويارويي نامناسب با تعارض كه بر رابطه اثر تخريبي دارند، در بسياري از ازدواج ها بطور تكراري ظاهر خواهد شد. علاوه بر اين در طي زمان يك تغيير مهم در رابطه رخ خواهد داد، همسر فعلي بجاي اينكه منشاء لذت يا حمايت باشد، بطور روز افزون با درد و ناكامي همراه مي شود. براي بسياري از زوج ها، اين حالت پيش فرض اساسي مربوط به فلسفه باهم بودن را كه ( داشتن يك دوست صميمي و حمايت كننده در زندگي بود)، نقض مي كند. ممكن است تعبير هاي منفي تر از آنچه هست، تعبير كنند، تدريجاً اطمينان كاهش مي يابد و احساس دلبستگي كه به تعهد منتهي مي شد، شكننده مي شود. و در واقع ما شاهد زوج هايي مي شويم كه باقرباني شدن تعهد در كوره داغ تعارض ها، آينده رابطه شان تهديد مي شود. نهايتاً از ازدواج پوسته اي مي ماند و هر يك از زوج ها انتظار تغيير از ديگري را دارد. در اين حالت برقراري مجدد نقطه نظر اوليه دشوارتر مي گردد. در اينجا كليد هاي حفظ ازدواج در گرو تعهد بعنوان فداكاري نيست بلكه بيشتر بعنوان يك اجبار است. به عيارت ديگر حالا تصميم براي ماندن يا ترك كردن بيشتر بر اساس مقايسه بهاي ترك كردن در برابر اشتياق براي ماند انجام مي گيرد. در اينجا با توجه به نقطه نظر زوج ها ممكن است آنها از همديگر طلاق بگيرند و يا به يك زندگي زناشويي بدبخت گونه ادامه دهند. البته بعضي از زوج ها از اين مكان توام با فشار زياد و فداكاري كم، به رشد مجدد فداكاري، عشق و مثبت بودن در ازدواج، برميگردند. اين الگوي مربوط به شكست ازدواج اهدافي را براي مداخله مطرح ميكند كه عبارتند از: الگوهاي معين ارتباط، كنترل تعارض، باورهاي با كاركرد بد و شناخت ها و انگيزه هاي مربوط به تعهد. چيزهايي وجود دارد كه زوج ها ميتوانند ياد بگيرند و عمل كنند تا به آنها كمك شود كه در مسير شكست قرار نگيرند و در مسير دوستي، حمايت و صميميت قرار بگيرند(برگرو هانا،1999). 2-3-5- مدل رفتاري - ارتباطي رويكرد رفتاري- ارتباطي، تركيبي نظري- عملي از سيستم ها و جهت گيرهاي شناختي- رفتاري است. گرچه رفتار بر اساس تامين اهداف حقيقي و يا استعارهاي مفهوم سازي ميشود، اما تعديلهايي كه ميان همسران روي مي دهد هميشه داراي پيامد هاي ارتباطي است. به اين معنا كه رفتار يكي از همسران بر طرف مقابل اثراتي خواهد داشت. اين موضوع به روشني عقيده هاي نظام دار است. در عين حال مشخص شده است كه اسنادهاي فردي و تفسيرهاي مربوط به رفتارهاي همسر بسيار متنوع بوده و بر درك همسر و نوع پاسخي كه بروز خواهد كرد اثر مي گذارد. در حقيقت رفتار موجود در يك رابطه، به شكلي چشمگير تحت تاثير عوامل شناختي قرار مي گيرد. مدل رفتار- ارتباطي نظامي مفهومي و باليني تركيب سه سيستم نظري بسيار مقبول دهه گذشته(تبادل اجتماعي، شناخت درماني و رفتار درماني) ميباشد. رويكردهاي رفتاري مربوط به مشكلات زناشويي، از زمان پيدايش خود در كمتر از دو دهه دستخوش تحول گستردهاي شدهاند. در مداخلههاي رفتاري نخستين، نظريه تبادل اجتماعي و قراردادي ساده مورد تاكيد قرار ميگرفتند. اخيراً نگرشهاي مداخلهاي با طيف گسترده اي طراحي شدهاند. هدف اين نوع نگرش ها عبارتند از افزايش رفتارهاي مثبت و خوشايند، بهبود در ارتباط، ايجاد مهارت هاي حل مسئله و حركت در جهت حل مسائل جنسي، ايجاد تغيير در الگوهاي زيان بخش يا مخدوش فكري كه ممكن است زوج ها داشته باشند، پيدا كردن راههايي براي جلوگيري از تشديد تعارض و كوشش براي تغيير الگوهاي وسيعتر رفتاري كه به اختلافات زناشويي منجر ميشوند. رويكردهاي اوليه، رضايت زناشويي را افزايش در تعامل هاي مثبت بين زوجها تعريف ميكردند و در نتيجه در مداخله هاي رفتاري سعي ميشد به جاي تعاملهاي منفي، تعاملهاي مثبت جايگزين شوند. اين كار، از طريق تشخيص و افزايش رفتارهاي مطلوب صورت مي گرفت. در نگرش رفتاري كه عمدتاً بر اساس نظريه هاي يادگيري برخاسته از آزمايشگاه استوار بود و با كارهاي اسكينر قوت گرفته بود، كنشهاي متقابل بين زوج هاي مشكل دار، تحت كنترل منفي تلقي مي شد. يعني اين تعامل ها به وسيله تنبيه يا ترس از پيامد هاي منفي كنترل مي شوند. بنابراين، هدف اين نوع مداخلههاي رفتاري اوليه، تغيير جهتگيري از كنترل منفي به كنترل مثبت بود. به اين معني كه طرفين به علت اجتناب از تنبيه، مثبت عمل نكنند، بلكه به علت خوشحال كردن طرف مقابل، دست به اين كار بزنند( و اين خود، باعث مي شود كه طرف دوم، طرف اول را خوشحال كند). اين مفاهيم، هنوز هم زير بناي نظري قسمت اعظم رفتار درماني زناشويي امروزي را تشكيل مي دهند. اما امروزه هم نظريه و هم عمل، توسعه پيدا كرده اند به نحوي كه بتوانند نوآوريهاي مهمي را در خود جاي دهند. نظريه يادگيري اجتماعي بندورا مخصوصاً در درك ما از فرايندهاي شناختي- ادراكي، كه در كار با زوج هاي مشكل دار اهميت دارند، موثر بوده است. دلالت ضمني و مهم اين نگرش اين است كه متخصص باليني بايد اسنادهايي را كه طرفين در مورد رفتار خود و رفتار طرف مقابل به كار مي گيرند، مورد ارزيابي قرار دهند. اسنادها عبارتند از اعتقاد طرفين درباره علل و دلايل رفتارهاي طرف مقابل. درمانگر زناشويي، علاوه بر ارزيابي علل مورد نظر رفتارها بايد شيوه اي را كه هر يك از طرفين در تفسير تاثير رفتار خود و رفتار طرف ديگر به كار مي گيرند(سبك شناختي)مورد ارزيابي قرار دهد.(قاسم زاده، 1378). 2-3-5-1- جنبه هاي پيشگيري مدل رفتاري- ارتباطي جنبه هاي آموزشي – پيشگيري مدل رفتاري- ارتباطي در شش حوزه اساسي مورد بحث قرار مي گيرند: 1)فهم رفتار،2) عينيت گرايي،3) تبادل رفتاري،4) مصالحه، 5) ارتباطات، 6) آموزش حل مساله. فهم رفتار: در رفتار دو هدف را مي توان جستجو كرد: 1- رفتار ممكن است فقط رفتار صرف باشد( يعني تظاهر عملكرد شخص)؛2- رفتار ممكن است ارزش رابطه اي داشته باشد(يعني در درون رابطه معني پيدا كند). در برنامههاي پيشگيري، زوج ها بايد ياد بگيرند تا رفتار را براساس رابطهاي بودنش درك كنند و رفتارهاي خود و همسرشان را در چهارچوب تعاملي مورد ارزيابي قرار دهند. بنابراين آنها ممكن است سوالات زير را از خود بپرسند: 1- رفتار من بر رفتار همسرم چه اثري مي تواند داشته باشد؟ 2- رفتار همسرم بر رفتار من چه اثري مي تواند داشته باشد؟ 3- زمانيكه من رفتار (الف) را انجام دهم، همسرم با انجام دادن رفتار(ب) پاسخ مي دهد. آيا آن نتيجهاي است كه من دوست دارم بدست آورم. 4- زمانيكه رفتار (ج) را انجام مي دهد من عموماً بطور مشابهي رفتار (د) را انجام مي دهم. آيا شيوههاي ديگري در دسترس من وجود دارد. 5- اگر من رفتار (ه) را انجام مي دادم، احتمالاً در پاسخ به آن همسرم چه كار مي كرد؟ 6- اگر همسرم رفتار (و) را انجام مي داد، احتمالاً من در پاسخ به آن چه كار ميكردم؟ و وقتي زوج ها ياد گرفتند رفتار را در درون زمينه رابطه اش بفهمند، آنگاه آنها مي توانند با روش بازتر و بطور مشاركتي درباره پيامدها بحث و بررسي كنند. اين اساس پيشگيري است. يعني با موضوعات قبل از اينكه به مشكل تبديل شوند، برخورد مي شود. عينيت گرايي: اين فرايند به زوج ها ميآموزد تا چگونه اظهارات مبهم، كلي و تعميم يافته مربوط به رضايتمندي از رابطه را به صورت توصيفهاي ويژه رفتار خوشايند و ناخوشايند تبديل كنند. بنابراين تسلط يك زوج بر اين مهارت مي تواند به آنها ياد دهد تا پيامهاي كلامي غير تسيل كننده را بصورت اطلاعات سازنده براي اهداف افزايش رابطه دوباره سازماندهي كنند. تبادل رفتاري: همچنانكه قبلاً اشاره شد، تقابل رفتاري اصول مفهومي و عملي مدل رفتاري- ارتباطي مي باشند. هم در برنامه هاي درماني و هم در برنامه هاي پيشگيري زوج ها بايد قدرداني از يكديگر را ياد بگيرند. زمانيكه افراد رفتارهاي مثبتي را براي يكديگر فراهم كنند، آنها با قدرداني همسرشان مورد تقويت قرار مي گيرند و متقابلاً خودشان هم از همسرشان قدرداني مي كنند. در اين صورت رفتارهاي پاداش بخش دو طرفه افزايش مي يابند و احتمال موفقيت در زندگي زناشويي بطور اساسي بالا مي رود. مصالحه: زوج درماني رفتاري- ارتباطي بطور تجربي به زوج ها آموزش مي دهد تا اين اصل را ياد بگيرند كه«به منظور بدست آوردن انچه كه من مي خواهم، بايد چيزي را به همسرم بدهم». اين انديشه اساس حل تعارض و برنامه هاي پيشگيرانه حل مساله را تشكيل مي دهد. با داشتن اين توانايي، زوج ها مي توانند مهارت هايي را براي كاهش مشكلات بكار ببرند. ارتباطات: از همه عناصر مدل رفتاري- ارتباطي احتمال ارتباطات بيشترين كاركرد پيشگيرانه را دارد. مهارتهاي ارتباطي اثربخش اساس ايجاد و حفظ رابطه زناشويي رضايتبخش مي باشد. بنابراين آموزش ارتباطات بخش مهمي از برنامه هاي پيشگيري است. آموزش حل مساله: همچنانكه قبلاً اشاره شده است، تعارض چيزي است كه در رابطه صميمي و دراز مدت بوجود مي آيد. از طريق آموزش حل مساله، زوجها ميتوانند ابزار مناسبي براي حل اختلافات خودشان داشته باشند. بعلاوه وقتي كه فرايند حل مساله را ياد گرفتند ميتوانند آنرا در كل موقعيتهاي آسيبزا بكار ببرند. در اينجا نيز ارزش پيشگيري كننده حل مساله، كاملاً روشن است(قاسمزاده، 1378).چ 2-5- پيشينه پژوهش پيشينه پژوهشي در دو بخش «پيشينه پژوهش در ايران» و «پيشينه پژوهش در خارج» ذکر ميگردد. 2-5-1- پيشينه پژوهش در ايران نظري(1383)، در پژوهشي به بررسي و مقايسه اثربخشي برنامه غنيسازي ارتباط و مشاوره راهحل محور بر رضايت زناشويي زوجين هر دو شاغل پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 34 زوج صورت گرفت، نشان داد که هر دو رويکرد تاثير معنيداري بر افزايش ابعاد مختلف سازگاري داشتهاند، ولي غنيسازي روابط بر ابعاد پرخاشگري، زمان باهم بودن و مسائل مالي اثربخشي بيشتري را نشان داده است(مجذور اتا بالاتر بود). اولياء(1385)، در پژوهشي به بررسي اثربخشي غني سازي بر افزايش صميميت زوجين پرداختند. نتايج اين پژوهش که در 7 جلسه دو ساعته و بر روي 30 زوج صورت گرفت، نشان داد که غني سازي باعث افزايش صميميت در ابعاد عاطفي، عقلاني، روانشناختي، مذهبي، جنسي، ارتباطي، فيزيکي، اجتماعي-تفريحي و صميميت کلي شده است. در پژوهش شاهسياه(1387)، تاثير آموزش جنسي بر کيفيت روابط زناشويي مورد بررسي قرار گرفت. نتايج اين پژوهش که بر روي 30 زوج صورت گرفته است نشان داد كه آموزش جنسي بر بهبود نمره كل كيفيت زناشويي زوجين و تمام ابعاد آن شامل بعد رضايت زناشويي، بعد رضايت جنسي، بعد تعارض زناشويي و بعد صميميت جنسي موثر است، ولي در بعد تعهد زناشويي و بعد سازگاري زناشويي موثر نبوده است. پژوهش عيسينژاد، احمدي و اعتمادي(1387)، با هدف بررسي رابطه بهزيستي ذهني و کيفيت روابط زناشويي صورت گرفت. نتايج تحليل رگرسيون چندمتغيره نشان داد که شادماني ذهني و عواطف مثبت بر کيفيت روابط زناشويي تاثير مثبت دارند. همچنين عواطف منفي تاثير منفي بر کيفيت روابط زناشويي دارند. پژوهش عيسينژاد، شماعي، بطلاني و ديگران(1387) به مدل سازي رابطه ساختاري سلامت اجتماعي و کيفيت روابط زناشويي پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 212 نفر(متاهل) صورت گرفت نشان داد که انسجام اجتماعي، انطباق اجتماعي، مسئوليتپذيري اجتماعي، مشارکت اجتماعي و شکوفايي اجتماعي، بخش زيادي از نمرات کيفيت روابط زناشويي را تبيين ميکنند و متغيرهاي مهمي در پيشبيني کيفيت روابط زناشويي هستند و با هم ارتباط مثبت دارند. پژوهش عيسينژاد، احمدي، اعتمادي وديگران(1387)، به مدل سازي رابطه ساختاري مولفههاي هوش هيجاني بر اساس مدل پترايدز، فردريکسون و فارنهام(2004) با کيفيت ازدواج پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 286 نفر(متاهل) صورت گرفت نشان داد که بين مولفههاي هوش هيجاني و کيفيت روابط زناشوي رابطه مثبت وجود دارد و مولفههاي درک عواطف خود و ديگران، مهارتهاي اجتماعي، کنترل عواطف و خوشبيني به ترتيب کيفيت روابط زناشويي را به بيشترين ميزان ممکن پيشبيني ميکنند. در پژوهش شيباني تذرجي(1386) با عنوان «بررسي رابطه بين بهزيستي ذهن و کيفيت زندگي زناشويي در زنان و مردان شهر سيرجان» نتايج نشان داد که همبستگي معني داري بين بهزيستي ذهني مردان و زنان و کيفيت زندگي زناشويي وجود دارد. اين تحقيق بر روي 50 زن و 50 مرد بررسي شد. در پژوهش اسدي صادقي(1385) با عنوان «مقايسه کيفيت زندگي زنان متاهل شاغل و خانه دار شهرستان زابل» به نتايج نشان داد که اشتغال به تنهايي سبب ارتقاء کيفيت زندگي در زنان نمي شود. تاثيرات منفي اشتغال به سلامت رواني زنان خصوصاً زنان با مشاغل سطح پايين انکار ناپذير است. منادي(1380) در پژوهشي به بررسي رابطه موقعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خانواده با کيفيت رابطه زناشويي پرداخته است. نتايج اين پژوهش که بر روي 400 زن داراي همسر صورت گرفت، نشان داد که بين موقيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي با کيفيت روابط زناشويي رابطه وجود دارد. همچنين يافتهها نشان داد که موقعيت فرهنگي ارتباط بيشتري با کيفيت رابطه زناشويي دارد. 2-5-2- پيشينه پژوهش در خارج از کشور کارسون، کارسون، گيل و باکوم(2004) به بررسي اثربخشي غنيسازي روابط بر ابعاد روابط زناشويي پرداختهاند. نتايج پژوهش نشان داد که غني سازي روابط باعث افزايش رضاتمندي زناشويي، استقلال، صميميت و پذيرش در بين زوجين شده است. همچنين نتايج پيگيري پس از 3 ماه نشان داد که مداخله اثربخشي خود را همچنان حفظ کرده است. شرکتکنندگان اظهار کردند که نسبت به قبل از دوره، سازگاري بيشتري دارند و راحتتر با همديگر ارتباط برقرار ميکنند. موري، رز، بليويا، هولمز و ديگران (2002) اثربخشي غني سازي روابط را بر بهبود عزت نفس و ابعاد ارتباط زوجين بررسي نمودهاند. يافتههاي پژوهش نشان داد که غني سازي روابط عزت نفس زوجين را افزايش داده است. همچنين صميميت، تعهد وسازگاري زوجين افزايش يافت. بروکس، جورني و مازا (2001) زوج درماني گروهي به شکل غني سازي روابط را بر روي 22 زوج اجرا کردند. نتايج نشان داد که اين دوره باعث افزايش صميميت، تعهد، اعتماد و سازگاري زناشويي شده است. پيگيري بعد از شش ماه تنها براي سازگاري صورت گرفت و نشان داد که غني سازي همچنان اثر بخشي خود ار حفظ کرده است. دوکت (2001) اثربخشي غني سازي روابط را بر افزايش سازگاري زناشويي و سازگاري عمومي زوجهاي مبتلا به HIV بررسي نموده است. يافتههاي پژوهش نشان ميدهد که اين مداخله اثربخش بوده است. همچنين زوجهاي شرکت کننده در اين دورهها آمادگي و پذيرش بيشتري براي يادگيري نحوه برخورد با بيماريشان نشان ميدادند و به توصيههاي متخصصين عمل مينمودند. شولنبرگر(2001) اثربخشي غني سازي روابط را بر ارتقاي سازگاري زناشويي بررسي نمود. يافتههاي اين پژوهش که بر روي 28 زوج صورت گرفت، نشان داد که اين شيوه باعث افزايش سازگاري زناشويي، توافق و همفکري در مسائل زناشويي شده است. همچنين نتايج پژوهش نشان داد که تحصيلات با سازگاري زناشويي ارتباط مثبت دارد. آکاردينو و جورني (1998) اثربخشي برنامه غني سازي روابط را بر کيفيت زناشويي افراد زنداني و همسران آنها بررسي نمودند. يافتهها نشان داد که اين دوره باعث افزايش سازگاري زناشويي، سازگاري عمومي وسلامت رواني زندانيان و همسران آنها شده است. بروكس (1997) در كار در زمينهي تمرين گروهي يك برنامهي زمانبندي شدهي 12 هفته اي را به شكل زوج درماني گروهي غني سازي روابط بكار گرفت. نتايج نشان زوج ها نمرات بالاتري در سازگاري زناشويي، اعتماد و صميميت بدست ميآورند. پيگيري بعد از سه ماه نشان داد که درمان غني سازي روابط همچنان اثربخشي خود را حفظ کرده است. براك و جانينگ(1983)، غني سازي روابط را با برنامه هاي آموزش تعامل زوجي در يك نمونهي مركب از زوج هاي مضطرب و غير مضطرب مقايسه كردند. نتايج نشان داد كه غني سازي روابط در بهبود تعامل و رضايت زوجي موثرتر است. شركت كنندگان در غني سازي روابط بعد از سه ماه پيگيري نيز همچنان نمرات بالايي بدست آوردند. در مطالعهي ديگري در زمينه ي غني سازي روابط به شكل گروهي، جسي و جورني (1981)، غني سازي روابط را با يك برنامهي گروهي گشتالتي تسهيل روابط مقايسه كردند. نمونه مركب از دو دسته زوج مضطرب و غيرمضطرب بود. هر دو گروه در تمام متغيرهاي مورد مطالعه شامل سازگاري زناشويي، اعتماد، انسجام، و ميزان تغييرات مثبت در روابط مورد مشاهد قرار گرفتند. شركت كنندگان غني سازي روابط در تعامل، رضايتمندي از ارتباط و توانايي حل مسئله نمرات بيشتري بدست آوردند. برنامه ارتقاي روابط ويمن (1973) در مقايسه با برنامههاي رفتاري، نشان داد كه هر دو برنامه بر تعامل، سازگاري، همكاري و انطباق زناشويي اثرگذارند. با اين وجود، شركت كنندگان غني سازي روابط تجارب خود را عميقتر، بهتر، ارزشمندتر، مهيج تر، قوي تر، زيباتر، مهمتر، راحت تر و تخصصيتر از شركت كنندگان گروه رفتار درماني درجهبندي كردند. در هر دو روش درماني، اطلاعات 10 هفته بعد از درمان بدست آمده بود. در يک فراتحليل دادههاي 85 پژوهش از برنامه هاي غني سازي زناشويي و درمان ساختاري را جمع آوري و مقايسه شد(گيبلين، اسپرينکل و شيهان، 1985). اين دادهها از 14 نوع از برنامههاي زناشويي(با برخي از اطلاعات از ساير برنامهها مانند دارونماها و رويکردهاي التقاطي) جمعآوري شده بود. ميانگين ميزان تاثيرگذاري 44/. بدست آمد. به استثناء غني سازي روابط که ميزان تاثيرگذاري آن 96/. بود. در حقيقت غني سازي روابط تنها برنامهاي بود که بيشترين ميزان تاثيرگذاري مثبت را بدست آورده بود. اين شواهد نشان ميدهد که غني سازي روابط پايايي مناسبي را در بلندمدت نشان ميدهد. رابطه بين بخشودگي در کيفيت زناشويي توسط فينچام(2007) بر روي 91 نفري زوجين مورد بررسي قرار گرفت داده هاي مربوط به بخشودگي و کيفيت زناشويي در دو موقعيت جداگانه يا وقفه زماني 12 ماهه بدست آمد نتايج نشان داد جهت تاثير براي مردان از کيفيت زندگي بر بخشودگي است اما براي زنان جهت تاثير از بخشودگي به کيفيت زناشويي است. چگونگي تاثير کيفيت زناشويي، خلق ماهرانه و دلبستگي بر روابط دوستانه کودک با همسالانش توسط تامسون و استوارت (2007) مورد بررسي قرار گرفت. کودکان اين تحقيق توسط موسسه ملي سلامت و رشد کودکان در فاصله هاي يک ماه بعد از تولد زماني که کودک 2 تا 4 ساله بود و همچنين در پايه هاي اول و سوم دبستان مورد بررسي قرا رگرفتند. از مقياسهاي دلبستگي مادر – کودک و شاخص افسردگي براي تعيين افسردگي خلقي مادر استفاده شد. نتايج رگرسيون نشان داد که کيفيت بهتر روابط دوستانه به طور معناداري با کيفيت بهتر زناشويي و دلبستگي امن تر رابطه دارد. سنفورد (2006) در مطالعه خود بر روي 77 زوجي که تازه ازدواج کردهاند دريافت انتظارات و اسنادهاي همسران در هنگام بحث هاي تعارض برانگيز نقش مهمي و کيفيت زندگي زناشويي دارد. از جمله انتظار درک شدن توسط همسر و اسنادهاي مثبت نقش مهمي در کاهش تعارضات دارد. در پژوهشي که توسط باکوم، هالوگ، اتکين، انگل وهمکاران (2006) صورت گرفت پيش بيني طولاني مدت کيفيت زناشويي به دنبال برنامه آموزش ارتباط مورد بررسي قرار گرفت. باکوم و همکارن به طور غير منتظره اي دريافتند که زناني که در پاسخ به برنامه آموزشي بهبود ارتباط، تعاملات مثبت شان خيلي زياد افزايش يافته بود به احتمال بيشتري بعد از 5 سال پريشان مي شوند. هارپر و اسچالج و سندبرگ (2000) در پژوهش بر روي زوجين 55 تا 75 ساله ها به رابطه ميان استرس روزانه صميمت و کيفيت زناشويي پرداختند. داده نشان داد که استرس روزانه به طور منفي روي کيفيت زناشويي زوجين اثر دارد. و همچنين صميمت تعديل کننده رابطه ميان کيفيت زناشويي و استرس براي هر زوج است. در پژوهشي که توسط استنلي، آماتو، جانسون و مارکمن (2006) صورت گرفت به بررسي رابطه آموزش پيش از ازدواج، کيفيت زناشويي و ثبات زندگي زناشويي پرداخته شد. نمونه تحقيق از زوجين 14 ايالت آمريکا و طبقه متوسط انتخاب شدند. نتايج نشان داد که شرکت کنندگان در برنامه آموزشي پيش از ازدواج سطوح بالاي از رضايت و تعهد در ازدواج و سطوح پايين تعارض و همچنين طلاق را نشان مي دادند. -228600-80010000 -76200-211899500 منابع و مآخذ: اسدي صادقي، ا. ( 1385). مقايسه کيفيت زندگي زنان متاهل شاغل و خانه دار شهرستان زابل. دومين کنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران. دانشگاه شهيدبهشتي. پژوهشکده خانواده. اولياء، ن. (1385). بررسي تاثير برنامه غني سازي بر رضايت زناشويي زوجين شهر اصفهان. پايان نامه چاپ نشده کارشناسي ارشد مشاوره، دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه اصفهان. برنشتاين، اف. اچ.، برنشتاين، ام. سي. (1380). زناشويي درماني از ديدگاه رفتاري ازتباطي. مترجمان پورعابديني نائيني، س. ح.، منشئي، غ.، تهران: انتشارات رشد. ثنايي، ب. (1379). مقياس هاي سنجش خانواده و ازدواج. تهران: انتشارات بعثت. شاهسياه، م.(1387). بررسي اثربخشي آموزش جنسي بر بهبود كيفيت زناشويي زوجين در شهر اصفهان. پايان نامه چاپ نشده کارشناسي ارشد مشاوره، دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه اصفهان. عيسينژاد، ا.، احمدي، س. ا.، اعتمادي، ع و ديگران. (1387). رابطه ساختاري هوش هيجاني و کيفيت ازدواج. چکيده مقالات همايش منطقهاي ازدواج و خانواده. 117- 118. عيسينژاد، ا.، احمدي، س. ا.، اعتمادي، ع. (1387). تاثير بهزيستي ذهني بر کيفيت روابط زناشويي. مجموعه مفالات سومين کنگره ملي آسيب شناسي خانواده. 290. عيسينژاد، ا.، شماعي، ف.، بطلاني، س و ديگران. (1387). رابطه سلامت اجتماعي و کيفيت روابط زناشويي. چکيده مقالات همايش منطقهاي ازدواج و خانواده. 114- 118. فقيرپور،م.(1383). مهارتهاي اجتماعي و سازگاري زناشويي. رشت: انتشارات سازمان بهزيستي استان گيلان. منادي، م. (1380). رابطه کيفيت زناشويي با موقعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي خانواده از ديگاه زنان داراي همسر. پايان نامه چاپ نشده کارشناسي ارشد رشته مديريت آموزشي. دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه الزهرا. نظري، ع. م. (1383). بررسي و مقايسه تأثير برنامه غني سازي ارتباط و مشاوره راه حل محور بر رضايت زناشويي زوجين هر دو شاغل. پايان نامه چاپ نشده دکتري مشاوره. دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه تربيت معلم تهران. Accordino, M. P., & Guerney, B. G., Jr. (2002). The empirical validation of Relationship Enhancement® couple and family therapies. In D. J. Cain & J. Seeman (Eds.), Humanistic psychotherapies: Handbook of research and practice, 403–442. Accordino, M. P., & Guerney, B. G., Jr. (2003). Relationship Enhancement® couples and Family outcome research of the last 20 years. The Family Journal, 11(2), 162-166. Accordino, M. P., & Herbert, J. T. (1997). Relationship Enhancement® as an intervention to facilitate rehabilitation of persons with severe mental illness. Journal of Applied Rehabilitation Counseling, 28, 47–52. Adital B., Lavee, Y. (2005). Dyadic characteristics of individual attributes: attachment, neuroticism, and their relations to marital quality and closeness. American Journal of Orthopsychiatry, 4, 621. Amato, P. R., Johnson, D. R., Booth, A., Rogers, S. J. (2003). Continuity and change in marital quality between 1980 and 2000. Journal of Marriage and Family, 65, 22-1. Avery, A. W. (1978). Communication skills training for paraprofessional helpers. American Journal of Community Psychology, 6, 289-298. Baucom, D. H., Hahlweg, K., Atkina, D. C., Engel, J., & etal. (2006). Long-Term prediction of marital quality following a relationship education ship program: Being positive in a constructive way. Journal of Family Psychology, 20(3), 448-455. Berger, R., Hannah, M. T. (1999). Pereventive approaches in couple therapy. Lillington, NC: Taylor & Francis. Bookwala, J. (2005). The role of marital quality in the physical health during the mature years. Journal of Aging and Health, 17(1), 85-104. Bradbury, T., Fincham, F., & Beach, S. (2000). Research on the nature and determinants of marital satisfaction: A decade in review. Journal of Marriage and Family, 62, 964-980 Bradbury, T., Fincham, F., & Beach, S. (2000). Research on the nature and determinants of marital satisfaction: A decade in review. Journal of Marriage and Family, 62, 964-980 Broman, C. L (2005). Marital Quality in Black and White Marriages. Journal of Family Issuse, 26 (4), 441-443. Brown, S. L. Sanchez, L. A. Nock, S. L. Wright, J. D. (2006). Link between premarital cohabitation and subsequent marital quality, stability, and divorce. Social Science Research, 35, 2, 454-470. Cadigan, J. D. (1980). RETEACH program and project: Relationship Enhancement® in a therapeutic environment as clients head out. Unpublished doctoral dissertation, Pennsylvania State University, University Park, PA. Cavedo, V., Guerney, B. (1999). Relationship Enhancement®: Enrichment and problem-prevention programs, in Berger, R., Hannah, M. T. (1999). Pereventive approaches in couple therapy. Lillington, NC: Taylor & Francis. Cobb, R. J. (2002). Attachment and Marital Quality: Changes in First Years of Marriage. Unpublished Doctoral Thesis. University of California, Los Angeles. Conger, R. D., Elder, G. H., Lorenz, F. O., Conger, K. J., & etal. (1990). Linking economic hardship to marital quality and instability. Journal of marriage and the family, 52, 643-656. Fincham, F. D., and Bradbury, T. N. (1987). The Assessment of Marital Quality: A Reevaluation, Journal of Marriage and the Family, 49, 797–809. Gong, M. (2007). Does status inconsistency matter for marital quality? Journal of Family Issues, 28, 1582- 1610. Griffin, J. M., Jr., & Guerney, B. G., Jr. (2001). Relationship Enhancement® couple group therapy: Leader’s manual. Bethesda, MD: IDEALS. Guerney, B. G., Jr., & Scuka, R. F. (2004). Relationship Enhancement® program: Auxiliary manual (3rd ed.). Bethesda, MD: IDEALS. Guerney, B. G., Jr., & Vogelsong, E. (1981). Relationship Enhancement® demonstration tapes: Solving marital problems. Bethesda, MD: IDEALS. Guerney, B. G., Jr., Snyder, M. (1997). Relationship Enhancement® individual therapy. manuscript submitted for publication. Harper, J. M., Schaalge, B. G., Sandberg, J. G. (2000). Daily hassles, intimacy and marital quality in later life marriage. The American Journal of Family Therapy, 28: 1-18. Hollist. C. S, Miller R. B. (2005). Perceptions of attachment style and marital quality in midlife marriage. Family Relations, 54, 46-58. Ibrahim, F. A., & Schroeder, D. G. (1990). Cross-cultural couples counseling: A developmental, psychoeducational intervention. Journal of Comparative Family Studies, 21, 193–205. Lavee, Y., & Katz, R. (2002). Division of labor, perceived fairness, and marital quality: The effect of gender ideology. Journal of Marriage and Family, 64, 27-39. Leslie, L. A., & Letiecq, B. L. (2004). Marital quality of African American and White partners in interracial couples. Personal Relationships, 11, 559-574. Lewis, R., & Spanier, G. (1979). Theorizing about the Quality and Stability of Marriage. In Contemporary Theories about the Family, 2ed. W. R. Burr, R. Hill, F. I. Nye, and I. Reiss, New York: Free Press. Marks, S. R. (1989). Toward a system theory of marital quality. Journal of Marriage and the Family. 51, 15-26. Matter, M., McAllister, W., & Guerney, B. G., Jr. (1984). Relationship Enhancement® for the recovering couple: Working with the intangible. Focus on Family and Chemical Dependency, 7 (5), 21–23. Moore, C. D. (1997). Relationship Enhancement®: A culturally sensitive family therapy for African Americans. Manuscript submitted for publication. Nielson, J. D. (2005). The Relationship Between Attachment, Love Styles, and Marital Quality. Unpublished Doctoral Thesis. Utah State University. 5-17. Paleari, F. G., Camillo Regalia, C., & Fincham, F. (2005). Marital quality, forgiveness, empathy, and rumination: A longitudinal analysis. Personality and Social Psychology Bulletin. 2005; 31, 368- 380. Pimentel, E. F. (2000). Just how do I love thee? Marital relations in Urban China. Journal of marriage and the family, 62, 32-47. Ross, E. R., Baker, S. B., & Guerney, B. G., Jr. (1985). Effectiveness of Relationship Enhancement® therapy versus therapist’s preferred therapy. The American Journal of Family Therapy, 13, 11–21. Sandford, K. (2006). Communication during marital conflict: When couple alter appraisal, they change their behavior. Journal of Family Psychology, 20(2), 256-265 Snyder, M. (1992). Gender-informed model of couple and family therapy: Relationship Enhancement® therapy. Contemporary Family Therapy, 14, 15–31. Snyder, M. (1994). Couple therapy with narcissistically vulnerable clients: Using the Relationship Enhancement® model. The Family Journal, 2, 27–35. Snyder, M. (2000). The loss and recovery of erotic intimacy in primary relationships: Narrative therapy and Relationship Enhancement® therapy. The Family Journal, 8, 37–46. Spanier, G. B. (1976). “Measuring Dyadic Adjustment: New Scales for Assessing the Quality of Marriage and Similar Dyads.” Journal of Marriage and the Family, 42, 15–27. Spanier, G. B. (1976). Measuring dyadic adjustment: New scales for assessing the quality of marriage and similar dyads. Journal of Marriage and the Family, 38,15-28. Spanier, G. B. (1989). Manual for the Dyadic Adjustment Scale. North Tonowanda, NY: Multi-Health Systems. Vogelsong, E., Guerney B. G., Jr., & Guerney L. (1983). Relationship Enhancement® therapy with inpatients and their families. In R. Luber & C. Anderson (Eds.), Family intervention with psychiatric inpatients. New York: Human Sciences Press. Waldo, M., & Guerney, B. G., Jr. (1983). Marital Relationship Enhancement® therapy in the treatment of alcoholism. Journal of Marital and Family Therapy, 9 (3), 321–23. Waldo, M., & Harman, M. J. (1993). Relationship Enhancement® therapy with borderline personality. The Family Journal, 1, 25–30. Zahniser, J. H., & Falk, D. R. (1993). Relationship Enhancement® marital therapy with a schizophrenic couple: A case study. The Family Journal, 1, 136–143.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

انواع فایل کنکوری و مدارس دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید